♡♡فاطمه زهرا سادات♡♡♡♡فاطمه زهرا سادات♡♡، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
 محجوب بانو محجوب بانو، تا این لحظه: 29 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره
پیوند عاشقانه مـــاپیوند عاشقانه مـــا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
هم خونه شدن مــــاهم خونه شدن مــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه سن داره
وب بوی بهشت مــاوب بوی بهشت مــا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
ملكا ساداتملكا سادات، تا این لحظه: 1 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
آقا سيدآقا سيد، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

♡ ♡ بوی بهشت ♡ ♡

مرسي ك ب دنيا اومدين😍

✰ یه روز پر استرس ✰

1394/8/29 19:56
857 بازدید
اشتراک گذاری

            

 

سلام سلام صدتا سلام به دوستــــای گل خودم،امیدوارم حالتون خوبه خوب باشهخیلی ازتون ممنونم که حسابی هوامون رو داریدمهربونـــها،انشالله جبران کنمخدمت دوستای عزیزی که راجع به اتاقدخمل گلیپرسیده بودن باید عرض کنم که بزودی با یه پست توپــــه توپ میاییم پیشتون و علت تاخیرمون هم اینه که من و دخملی داریم عکس ها رو خوشکلتر میکنیم و چون کــار با تبلت برامون ضرر داره این کارو کــم کــم انجام میدیم و واقعا خوشحالیم که شما منتظر عکسهاهستید

        

و حالا داستان سرکار گذاشتن من و آقاسید توسطپرنسس مون

عصر سه شنبه(26آبان)رفتیم پیش دکترم و بعد از انجام معاینه ی داخلی(برای اولین بار)فهمیدیم الحمدلله همه چیز عالیه و سر خوشکل خانوم پایین اومده و فقط باید پیاده روی کنم تا زودتر بدنیا بیاد،بنابراین ما هم بعد از دکتر رفتیم بازار(پیاده روی)و همسری مهربونم کلی لباس خوشکل برای بعد ازفارغ شدنم خرید که واقعا خوشحالم کرد.

بعد از رسیدن به خونهو استراحت در حد چند قطره خونریزی داشتم(هم ترسیدم هم خوشحال شدم)با خودم گفتم یعنی تا چند ساعت دیگه دخملی توی بغلمه؟؟؟ولی هیچ اتفاقی نیفتادتا اینکه صبح(چهارشنبه)احساس کردم توی ادرارم خون وجود داره(فقط در همین حـد)بعداز تماس با دکترم قرار شد از کنجدمون نوار قلب بگیریم وبه این ترتیب ما با کلی استرس ساعت 12ظهر رفتیم بیمارستان و من به تنهایی داخل زایشگاه رفتم و قرارشدبعد از خوردن آبمیوه و گذشتن20دقیقه برگردم و نوار قلب گرفته بشه.همسری برام آبمیوه های خوشمزه ای خریدو منو دخمل بلا،با کیک نوش جان کردیم و با خوشحالی به بیمارستان برگشتیم.

وقــتی دستگاه رو بهم وصل کردن و برای اولین بار به مدت طولانیصدای قلبعزیزترین موجودزندگیم رو میشنیدم واقعا لذت میبردم وانگار زیباترین موسیقیجهان رو میشنیدم.من که غرق در آرامش به این صدای روح نواز گوش میدادم با حرف استرس زای پرستارخیلی بهم ریختم.اون گفت:بچه تکون نمیخوره برو آب هویج بستنی بخور و دوباره بیا

من و دخملی هم رفتیم و آقاسیـد برامون یه آب هویج بستنی خوشمزه خریدو خوردیم و با هزار خـداخـدا برگشتیم.اما این بار هم پرستار اظهار نارضایتی کرد و گفت:خوب نیست(ساعت حدود2بود و من بسیار گرسنه)قرارشد برم نهار بخورم و دوباره بیام

با همسری عزیزم به رستوران رفتیم و چلوکباب و مرغ خوشمزه ای خوردیم که خیلی چسبیدو دوباره با چشمانی اشکبار و قیافه های نگران به بیمارستان برگشتیم.

وقتی برای بار سوم دستگاه رو بهم وصل کردن واقعا دیگه داشت اشکم در میومد،خیلی نگران بودم ولی شنیدن صدای قلب عزیزکم واقعاخیلی خیلی زیبا بودو اگه استرس نداشتم به عمیق ترین خواب عمرم میرفتم

روی تخت همش قیافه ی نگران و چشمای اشک آلود همسری جلوی چشمام بود،الهی فداش بشم مرد مهربونم خیلی نگران بود

وقتی یادم میادچطور چشمای درشت و قهوه ای رنگ و مژه های بلند و رو به بالاش به اشک نشسته بود قلبم آتیش میگیره

مرد فداکار زندگیمبابای بچمتکیه گاهم با چهره ای نگران و لبهایی لرزون دستم رو با عشق میفشردو می گفت:محجوبم یعنی حاله دخملیمون خوبه؟؟؟و من در اون لحظه فقط میتونستم دستای مردونه و خوش فرمش رو محکمتر بگیرم و با لبخندی پر از استرس توی چشمای قشنگش غرق بشم

آخ خیلی خیلی برام سخت بود کهمهرونمعشقماونجوری نگام میکرد و از دخملی میخواست که تکون بخوره و سالم باشه

پرستار بعد از مدتی طولانی اومدو گفت:حرکت بچه بهتر شده اما جالب نیست.بعداز تماس بادکترم قرار شد یه سونوی مخصوص انجام بدم و جواب رو براش ببرم.خدا رو شکر مطب سونوگراف و دکترم توی خیابون بیمارستان بود.

قبل از انجام سونو طبق گفته ی منشی،همسری برامون یه آبمیوه خوشمزه خریدو ما نوش جان کردیم.الحمدلله دکتر سونوگراف گفت:همه چیز عالیه و نمره جنین از 8 هشته،جفت هم بیسته بیسته و آب دور بچه هم عالیه و رشدش هم براساس 38 هفته خیلی خوبه

خدا رو شکر اون روز دکترم زودتر از همیشه اومد و چون منشی هم در جریان بود من رو همراه اولین نفر فرستاد داخل.خانم دکترمهربونم مثل همیشه باخوش اخلاقی کلی باهام صحبت کردو خیالم رو راحت کرد و گفت:همه چیز عالیه عالیه و فقط پیاده روی کن((خدایـــــــا هزاران هزار بار شکرت))واقعا خیلی خوشحال شدم،قرارشد اگه فاطمه زهرا بدنیا نیومد هفته ی دیگه باز هم برم مطب

ساعتای6عصربود که رسیدیم خونه و بعد از یه دوش آب گرم به مامانم زنگ زدیم وقتی به مامانم قضیه رو باکلی شوخی و خنده گفتیم،خیلی خیلی ناراحت شد از اینکه چرا بهش نگفتیم،ولی از این بابت که دخملی سلامته کلی خوشحال شد.

( صبح با خودمون گفتیم یه نوار قلب ساده هس دیگه،چه کاریه الکی به مامانم استرس بدیم،وقتی تموم شد بهش میگیم.اما وقتی کارمون خوب پیش نرفت دیگه اصلا دوست نداشتم بهش بگیم تا وقتی همه چیز درست بشه)

چون برا سونو سلامت اولم که پیش یه سونوگراف بیسواد رفته بودیم  و گفت:بچه مچاله شده و فلان وفلان و بعدش فهمیدیم همش اراجیف بوده و 2تا سونوگراف بعدی گفتن همه چیز عالیه(سر اون قضیه مامان عزیزم یه هفته قلب درد داشت و کلی بهم ریخت.من و همسری هم خیلی ناراحت اون قضیه بودیم.داستان کامل اون اتفاق رو توی صفحات اول وبم میتونید بخونید)

    راستی یه چیز دیگه من توی کار این دخملی موندم

شاید باور نکنید وقتی رفتم حمام جوری بالا و پایین میپریدکه نگو تا آخر شب هم کلی بازی کرد و نصفه شب خوابش برد ولی توی بیمارستان هرچی پرستارا تکونش میدادن محل نمیداد

نمیدونم والا،ولی احساس میکنم اون موقع خواب بودهو فقط ما رو سر کار گذاشته.آخه توی رستوران هم کلی لگد میزد و بالا و پایین میرفت ولی موقع نوار قلب گرفتن نـــــــــــــــــــــــــه

قرار شده وقتی اومد کلی بخورمش به خاطره این کارش،بلـا خانوم6ساعت ما رو از استرس سکته داد....والا

نظر آقاسید اینه که دخملیمون خیلی مودب و باوقاره و فقط برا مامان و بابا ناز میکنه و شیرین بازی در میاره(و همسری گلم عاشق این کاراشه)

مامان مهربونم هم میگه نوه ی خوشکلم حواسش هست بیرون که میره شیطونی نکنه و مودب باشه و از کنار مامان وباباش تکون نخوره

                         من هم خیلی از این بابت خوشحالم 

                       

نظرات (30)

مامانه شایلین
29 آبان 94 21:05
محبوب خانوم منتظر سیسمونی های گل دختری هستیم..
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو بروی چشم عزیزم واقعا از این بابت خوشحالم
مامانه شایلین
29 آبان 94 21:14
او ه ه ه ه ه ه ه ه چه روزی بابا!!!! من که بودم در جا سکته رو زده بودم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو حالا به نظر شما حقش نیست وقتی اومد درسته قورتش بدم
مامانه شایلین
29 آبان 94 21:54
نامرد این طرح پوسته وبلاگتوو از کجا میاری؟؟؟
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو ماشاالله شما هم خیلی قالب های قشنگی پیدا میکنیدا من بعضی وقتها قالب رو عوض میکنم ولی باز هم به خاطره اینکه نوشته هام بهم میریزه مجبورم از طراحی های مادری نی نی وبلاگ استفاده کنم
اورانوس
30 آبان 94 0:59
خداروشکر که به خیر گذشته عزیزم .
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره واقعا خدا رو شکر خیلی منون عزیزم
ترنم
30 آبان 94 9:41
وقتی دنیا اومد کلی بچلونش بابت این کارش
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو این که صد البته
✿ نیکـو مامان ِ آرنیـکا ✿
30 آبان 94 17:44
خداروشکر که به خیر گذشته عزیزم .. اصلا تواین روزها به خودت استرس نده و آرامش کامل داشته باش .با توکل به خدا یکم دیگه دخملی نازت و بغل میگیری
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره عزیزم واقعا خدا رحم کرد انشالله عزیزم، بی صبرانه منتظر اون روز هستم خیلی ممنون مهربون
پارمیس
30 آبان 94 18:34
سلام عزیزم مرسی از نظرات پر مهرت دیگه چیزی نمونده دختر نازت بیاد ...البته اگه مثل دختر من تا آخرین لحظه تو دل مامانش نمونه که به زور بیارنش براتون روزهای خوبی رو آرزو می کنم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام خانومی خواهش میکنم گلم، ما هم از شما ممنونیم که پیشمون میایید وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای نه تو رو خداالهی خودش زود بیاد اصلا دلم نمیخوام سزارین کنم خیلی ممنون مهربون
مامان فرهام
30 آبان 94 22:22
سلاااام عزییییییزم !!وااااای چه روز پر استرسی!!خدایا شکرت به خیر گذشتدخملی مثل اینکه خیلی بلاستا!!!فدااااااش شه خالش!!اصلا به خودت استرس ندیا یه موقع!!آرامشت رو حفظ کن تو این روزا خیلی مهمه که آرامش داشته باشی!!فدات شم اصلا نگران نباشیا!!ایشالااااا تا چند روز دیگه فرشته کوچولوت زمینی میشه!!
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلااااااااااام مهربونم آره واقعا، میبینی کارای بلا خانوم روخواهر چشم عزیزمخیلی دعا کن برامون دوست عزیزم، واقعا این روزها خیلی خیلی سخت میگذرهانتظارش داره دیووونمون میکنه
مامان حلما
1 آذر 94 19:16
سلام گلم وای یاد خودم افتادم با این تفاوت که حلما جونی به دنیا اومد ولی قبلش چند باری از بلاها سرم اومد اصلا نگران نباش دخمل بلا به دونیا اومد بخورش از این انتظارم لذت ببر گلم چیزی نمونده بوس بوس دختر بلا ناناز طلا
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام عزیز دلم مثل اینکه این دخمل خانوما، همشون بلا هستنباید کلا بخوریمشون خیلی خیلی ممنونم که هوامون رو داریعزیزم هزارتا بووووووووووووووووووووووووووووس
مامان و بابایی دخمل بلا
1 آذر 94 19:30
خدارو شکر که همه چیز به خیر گذشته عزیزم ... خدا خودش پشت و پناهتون باشه
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره الحمدلله خیلی ممنون مهربونم
مامان حلما
1 آذر 94 22:01
راستی محبوب بانو جون مرسی که به ما سر میزنی در ضمن عزیزم شما خیلی وقته که لینک شدی گلم مرسی که مارو لینک کردی گلم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خواهش میکنم عزیزم، ما هم از شما ممنونیم که پیشمون میایید خیلی ممنون عزیزم لطف داری خانومی
مامان حلما
1 آذر 94 22:49
محبوب بانو جون بجنب مامان عکسها رو بزار یه دفعه دخملی دنیا میاد ها
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو چشم عزیزم، تمام تلاشم رو میکنم
ترنم
2 آذر 94 7:43
ممنونم که به من سر زدی دوست خوبم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خواهش میکنم عزیزمما هم از شما ممنونیم که پیشمون اومدید
مامان زهرا
2 آذر 94 9:24
انشالله بسلامتی گلم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنون گلـــــــــــــــــــــــــــــــــــملطف داری
★ مـامے چـهارقـلوها ★
2 آذر 94 13:10
جااااااااان دلم انشالله همیشه در پناه خدا باشه خانوم کوچولووو
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنون عزیز دلمانشالله
˙·٠•●♥مامان علی و ضحا ♥●•٠·˙
3 آذر 94 7:42
سلام عزیزم این پرستارای بلوک عادت دارن آدمو بیخودی می ترسونن زیاد جدی نگی حتی وقتی رفتی برای زایمان خدارو شکر که همه چی مثل همیشه عالی و خوب بوده ممنون که به ما سر زدید رمز هم توخصوصی میزارم براتون
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام مهربونم آره بخدا، حرفاشون با حرفای دکترم زمین تا آسمون تفاوت داشت خیلی ممنون عزیزمما هم از شما ممنونیم که پیشمون میایید، مهربون خیلی ممنون بابت رمز
مامانی گیتا جون
3 آذر 94 10:03
خدا رو شکر که همه چیز خوبه پس شماره معکوس برای زمینی شدن فرشته کوچولو شروع شده
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره الحمدالله اگه خدا بخوادهمین روزا هست که بیاد، البته اگه بلا خانوم افتخار بده و از دل مامان، دل بکنه
مامان نجمه سادات
3 آذر 94 15:45
اخی الهی عزیزم دیگه دارین 8ماه رو توم می کنین ووووووووووووووووو خلاصه دخمل خانوم باید کم کم بار و بندیلش رو ببنده تا بیاد بغل مامان و بغلسایتون کم نشه
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره دیگه خدا رو شکر آخرای راه هستیم انشالله عزیزمبرامون دعا کن دوست مهربونم دعا کن هر چه زودتر به سلامتی بیاد
♥مامانی وخواهری♥
3 آذر 94 19:00
سلام خوبین؟ممنون که بهمون سرمیزنین ولی من چون نت ندارم نمیتونم بیام اومدم بگم داداشم بدنیااومداااااااااا
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام عزیز دلم خواهش میکنم عزیزم ماهم از شما ممنونیم که پیشمون میایید به سلامتی عزیزمتبریک میگم
مـامـان
4 آذر 94 13:25
hamishe dar panah khoda bashid goolam
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنون عزیزم لطف داری مهربون
مامان نجمه سادات
5 آذر 94 14:26
مامان خانوم عکسای اتاق دختری بزار تا خودش از راه نرسیده بزاره
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو فک کنم اینجوری پیش بره خودش باید بیادبزاره
مامان حلما
6 آذر 94 4:33
دوستم تو ارشیو هست اسم وبت دوستم بوی بهشت نوشتم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنون عزیزم دست گلت درد نکنه
مامان حلما
6 آذر 94 4:34
سلام محبوبه جون عزیزم میشه اسم وب حلمارو کامل لینک کنی مرسی گلم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام عزیز دلم چشم حتما♡♡♡دوست گلم
کوثر
6 آذر 94 13:02
سلام . خوبی مادری مهربون . کم پیدایی دیگه نمیای وبم نظرای قشنگ بزاری عیب نداره ولی قول بده وقتی نینی اومد حسابی بیای وبم . واقعا چه روز پر استرسی رو در پیش داشتی به دخملی قشنگت بگو خیلی دوسش دارم و بی صبرانه منتظرشم. بعدشم بهش بگو : کوثر گفته که مامانی و بابایی رو اذیت نکن و دختر خوبی باش عاشقتم نی نی جون . فعلا خدا نگه دار
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام عزیز دلمشرمنده بخدا(همین الان اومدم پیشت عزیزم) خیلی ممنون مهربونممن و فاطمه زهرا سادات هم خیلی دوستت داریم حتما بهش میگم عزیزم
Melika
6 آذر 94 14:28
سلام محجوب بــــــــانو وبلاگت عالیه به وبلاگ ما هم سر بزن `•.¸ ) ¸.•)´ (.•´ *´¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) .;"(¸.•´ (¸.•` (`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´) «`'•.¸.¤¤.¸.•'´»به وبـــــــــــــــــــــلاگم سر بزن .:"(¸.•´ (¸.•` (¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸) `'•.¸`'•.¸) ¸.•´ ( `•.¸ `•.¸ ) ¸.•)´ (.•´ `•.¸ `•.¸ ) ¸.•)´ (.•´
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنون گلمنظر لطفته الان اومدیم
خواهری
6 آذر 94 16:26
عزیز باهوش خالش حسابی داره دلبری می کنه آخه داره میاد
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خب دیگه به خاله جون و بلور جونش رفته
خواهری
6 آذر 94 16:26
من و بلور عکس می خوایم یالا
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو بروی چشمخوشکلای من
خواهری
6 آذر 94 16:27
بلور نگران خواهریشه هی می گه آجی آجیم کو؟؟؟
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو فدای بلور بشم من بهش بگو حالا خواهریت میاد با هم چت میکنید
مامان زهره
11 آذر 94 21:25
ای دون گلم خدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت من فکر میکنم داشته خودش رو واستون لوس میکرده ایشاالله که همیشه سالم وسلامت باشه خیلی مراقب خودت باش گلم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره واقعا خدا رو صدهزار مرتبه شکر بله دیگه دخمل خانوم ها خیلی لوس تشریف دارن، خواهر خیلی خیلی ممنونم عزیز دلم انشالله شما هم همیشه سلامت باشید
عمه ومامانی
19 آذر 94 17:43
سلام محبوب بانو جون قدم نورسیده مبارک.هم اسم دختر منه. انشاالله زیر سایه پدر ومادر بزرگ شه ممنون میشم به ما هم سر بزنید قدمش پراز خیر وبرکت براتون باشه
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلااااااااااام مهربونمخیلی ممنون عزیزمبله هم اسم هستن، خوشکل خانوم ها انشالله عزیزم چشم حتما