♡♡فاطمه زهرا سادات♡♡♡♡فاطمه زهرا سادات♡♡، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
 محجوب بانو محجوب بانو، تا این لحظه: 29 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
پیوند عاشقانه مـــاپیوند عاشقانه مـــا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
هم خونه شدن مــــاهم خونه شدن مــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
وب بوی بهشت مــاوب بوی بهشت مــا9 سالگیت مبارک
ملكا ساداتملكا سادات، تا این لحظه: 1 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
آقا سيدآقا سيد، تا این لحظه: 42 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

♡ ♡ بوی بهشت ♡ ♡

مرسي ك ب دنيا اومدين😍

مینویسم فقط برای دلم

1394/9/25 0:56
658 بازدید
اشتراک گذاری

برای دلم مینویسم

فقط مینویسم که یادم بمونه

دلم گرفته

خیلی خیلی زیاد ، دلم گرفته

امروز با هر اشاره ای اشکم سرازیر میشد و در آخر به هق هق منتهی میشد، آقاسید و مامانم می دونستند که مشکلم چیه....ولی خوب چیکار میشد کرد....

سه شنبه 24 آذر روزه دهه ی من و رفتن مامانم به خونشون بود

روزی که انگار هر لحظه منرو حلق آویز میکردن، روزی که با تمام وجودم از خدا میخواستم تموم نشه

روزی که از صبح مامانم بدنم رو با مواد گیاهی و عطاری پوشوند و حمومم کرد و ماساژ داد و بهم آرد و روغن و...خوروند و به قول معروف آب روز دهه ام رو ریخت

و فاطمه زهرا سادات رو شست و قنداق کرد و ظهر رفت ( یعنی مجبور بود که بره ، موقع رفتن بغض پنهانیش رو دیدم، اشک جمع شده توی چشماش رو دیدم...آخ خدا...باید میرفت چون داداشم تو این مدت حسابی بازیگوشی کرده بود و مدرسه اش مامانم رو احضار کرده بودن ...و کلی از درسش عقب افتاده بود )

و حالا من می موندم و همسر عزیزم و دخملک 10 روزمون

عصر که شد قنداق فاطمه زهرا رو باز کردیم و لباساش رو عوض کردیم، اونقدر ترسیده بودیم که نگو ...ولی هیچ چی نمی گفتیم ، واقعا خیلی بهم سخت گذشت تا تونستم پیرهن تن عزیز دلم کنم و روی نافش رو ببندم و پوشکش رو عوض کنم

همه ی بدنم میلرزید....پرده ای از اشک جلوی چشمام رو گرفته بود

آخ....فقط توی دلم خدا رو صدا میزدم و میگفتم خودت حواست به این فرشته کوچولو باشه...

عصر که شد دوباره با کلی اشک پنهانی و دست و بدن لرزون ، فاطمه زهرا سادات رو لباس پوشوندم و رفتیم دنبال مامان مهربونم تا بریم دکترم

خانوم دکتر مهربونم با دیدن مون خیلی خیلی خوشحال شد و منو کلی بوسید و گفت اصلا باورم نمیشد تا این اندازه صبور باشی ...خیلی خیلی مظلوم بودی عزیزم ...خیلی دوستتت دارم( منظورش تحمل درد زایمان بود )خلاصه کلی منو توی آغوشش کشید و بوسید و ذوق کرد

بخیه هام هم کشید که اصلا متوجه نشدم

 بعد از دکتر سخت ترین لحظات عمر من بود...رسوندن مامانم به خونشون.....

توی ماشین اشکم میومد پایین و صدام در نمی یومد

مامان عزیزم هم حالش بهتر از من نبود...

توی راه با صدای بغض آلود کلی قربون صدقه ی هممون رفت و دلداریمون داد و با هامون حرف زد ( البته روحیه ی همسر عزیزم خیلی بهتر از من بود )مامانم از ظهر تا عصر کلی دلش برا نوه ی خوشکلش تنگ شده بود...

دم در خونشون که برای خداحافظی پیاده شدیم، با اینکه قصد داشتم ناراحتی ام رو پنهان کنم تا مامانم ناراحت نشه، ولی نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و توی خیابون توی بغلش زدم زیر هق هق که گریه ی مامانم هم بلند شد وگفت الهی قربونت برم آخر شب میام( ولی نمیشد آخه داداشم فردا یه آزمون خیلی خیلی مهم داشت و مامانم باید درساش رو باهاش کار میکرد )بزور خودم رو کنترل کردم و با مامانم خداحافظی کردم و مطمئنش کردم که از پس دختر نازمون برمیایم

شاید به جرات میتونم بگم اون لحظه جزء سخت ترین لحظات زندگیم بود

همش با خودم میگفتم حالا من چجوری از پس فاطمه زهرا بر بیام...حالا من چجوری کارهاش رو بکنم...حالا تا صبح چی میشه...

البته قراره مامانم صبحا تا ظهر و بعضی از شبها بیاد، پیشمون.

امشب چند باری هم با مامانم تلفنی صحبت کردم و نگرانیش رو کمتر کردم، ولی خودم می دونم الان توی دلش آشوبه

الان جرات ندارم بخوابم...میترسم مشکلی برا بچم بوجود بیاد

خدایا یعنی من از پسش بر میام ( توی ماشین که بودم یه حسی بهم گفت حتما خدا مطمئن بوده که تو از پس این فرشته کوچولو بر میای که اونو بتو داده و حتما مطمئن بوده که  میتونی این امتحان الهی رو هم  بسلامتی پشت سر بذاری که ازت امتحان گرفته )

خدایـــــــا خیلی دوستت دارم و حواسم هست که حواست بهمون هست

ولی ازت میخوام بیشتر و بیشتر کمکمون کنی و هیچ وقت هیچ وقت تنهامون نذاری

دوستای عزیزم

دوستای گلـــــــــــــــــــــــــــــــــــم

دوستای مهربونم

ازتون ملتمسانه میخوام که برامون دعــــــــــــــــــــــــــــا کنید 

دعا کنید بتونیم این نور الهی رو که خدا بهمون داده بزرگ کنیم

دعا کنید زود تری بتونم کارهای خودم رو انجام بدم و بقول معروف همون آدم سابق بشم

دعا کنید دختر عزیزم و همسر مهربونم و مامان نازنینم و همه ی عزیزام همیشه سلامت باشن

                        به امید تو یارب 

                                 این قسمت نوشته شده

            در تاریخ 25 آذر ( چهارشنبه )ساعت 9 و 45 دقیقه شب

امروز صبح آقاسید رفت دنبال مامانم و به این ترتیب مامانم تا ساعت و 12 و نیم ظهر پیشمون بود و برامون غذای خوشمزه پخت و فاطمه زهرا سادات رو تمیز کرد و لباساشو شست و ....

من هم چون تا صبح چند بار بیدار شده بودم و به فاطمه زهرا رسیدگی کرده بودم...موقع بودن مامانم کلا خواب بودم

وقتی هم خستگیم تموم شد و بیدار شدم، موقع رفتن مامان مهربونم بود

و چقدر لحظه ی سختی بود برای من

کلی مامانم رو بوسیدم و بغل گرفتم و بوییدم( انگار تو این لحظه ها بیشتر به آرامشی که ازش دریافت میکنم احتیاج دارم )

مامانم رفت و به محض بسته شدن در خونه و شنیدن صدای در آسانسور

صدای هق هق من هم به آسمون بلند شد ....دختر نـــــــــازم مثل فرشته کوچولوها خوابیده بود و من با دیدن قیافه ی معصومش بیشتر اشکم پایین میومد

کلی با خدا حرف زدم التماسش کردم و ازش کمک خواستم...کمی آرومتر شدم...خدا رو شکر

عصر راحت تر لباسای ناز گلـــــم رو عوض کردم( خدایـــــــا ممنونم )

حالا هم قراره بریم دنبال مامان عزیزم

باز هم ازتون میخوام ملتمسانه می خوام برامون دعـــــــــا کنید مهربونا

 


 
پسندها (25)

نظرات (27)

خواهری
25 آذر 94 1:39
سلام عزیز دلم خواهر ،مادر منجانم ،مامان شدی عسل خانم اومد بغلت دوباره تبریک می گم می دونم محجوب قوی باش خیلی قوی شک ندارم از پسش بر میای شک ندارم خدایی که قدرت بچه دار شدن بهت داده قدرت مادری کردن رو هم بهت داده بعدش اولشه ببین نی نی کوچولو هست تا چشم رو هم بزاری یک ماهه میشه و حسابی بزرگتر کلا چون بچه اول هست این حس وجود داره غصه نخور عزیز دلم ،غمت رو نبینم خواهر جانم سختی ها می گذره و بعدش آسونیه جانم ...نگران نباش و حسابی با عسلچه خوش بگذرون عاشقتم قلبم برات می تپه حسابی
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آخ خواهرم نمیدونی چقدر ناراحتم برام دعا کن...خیلی خیلی زیاد دعا مون کن حرفای قشنگت خیلی خیلی آرومم میکنه مهربونم ممنونمدوستت دارم و تو بلور رو میبوسم
خواهری
25 آذر 94 1:41
الان دیگر مادری همسری قوی باش قوی دستت رو بزار رو پات نبر مثل مرد خانمی کن ضعف نشون نده باید آدم مثل کوه باشه ،الان وقت تلاش خدا حواسش بهت هست دوست دارم و کنارتم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی خیلی ممنونم خواهر مهربونم خدا کمکمون میکنه آره مطمئنم
خواهری
25 آذر 94 1:42
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
فاطمه زهرا سادات
☆☆خواهر جون☆☆
25 آذر 94 1:55
بلور بیدار شد تو تلگرام پیام داد سلام خاله جونم آجی کوبه؟ عکسش رو بلام نداشتی ناراحت آمدم عجقم عسک میخوووم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلااااااااااام عزیز دله خاله چشم بلور عزیزم بزودی عکسهای خواهرت رو برات میذارمخانوم کوچولووو
✿ نیکـو ماماטּ ِآرنیـکا ✿
25 آذر 94 3:16
سلام محجوب جانم واقعا از صمیم قلب درکت می کنم ..منم دقیقا همین روز ها رو گذروندم اولش مادر شوهرم بود و حسابی به من کمک کرد به منی که حتی جرات نداشتم و با ترس آرنیکارو حتی بغلش می گرفتم .اما خب تا آخر که نمیتونن پیشمون بمونن و باید برن به زندگیشون برسن .منم فکر می کردم خیلی سختم میشه مخصوصا که همسرم سرکار می رفت و دست تنها بودم اما ترس و گذاشتم کنار و خدای بزرگ واقعا بهم کمک کرد و تونستم تنهایی از پس همه ی کارهای دخترم بربیام و تنهایی حمومش هم کردم .این احساس موقتیه و بعد از یه مدت کوتاه خیلی خوب دستت میاد که باید چیکاررکنی گلم بچه کم کم بزرگ میشه و خیلی راحت تر میشه نگه داریش اصلا نگران نباش و غم به دلت راه نده خدا بزرگه و تنهات نمیذاره
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو یعنی من هم میتونم از پسش بر بیام الهی آمیــــــــــن واقعا فقط خدا باید به دادم برسه ممنونم نیکوی مهربونم برام دعا کن
مامان حلما
25 آذر 94 3:20
سلام عزیزم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلااااااااااام مهربونم
مامان حلما
25 آذر 94 3:49
میتونم درکت کنم عزیزم منم اولش خیلی ترسیدم بعد از 1ماه اومدم خونمون این تر ناک بود ولی الان که فکر میکنم میبینم اخه از چی میترسیم خندم میگیره قوی باش اصلا به خودت ترس راه نده که نی نی هم نترسه شیر خواست بیدارشو بشین بهش شیر بده راستی چرا قنداق میکنی این کار خوب نیست مانع حرکت پاهای بچه میشه گناه داره با پزشکت مشورت کن وای که نمیدونی منو حلما چکار میکردیم تمام خونرو بهم میریختیم کل وسایلش همه جای خونه بود تعجب میکردم خودم حلما دلد دردی هم بود بعدا بهش ریفلاکسم اضافه شد که بهش رانیتیدین برا ریفلاکس وکولیک اید برا دل درد میدادم همین روزای سخت خیلی شیرینه یه زمانی دل تنگش میشی جانم مامان شدن همینه دیگه انشالله خدا کمکت میکنه لذتشو ببر از هیچی هم نترس گلم خدا خودش داده خودشم محافظت میکنه بخدا یه اتفاهای اوفتاد برام که فقط خود خدا بود که کمک کرد اصلا نترس خودتو نی نی عسلمو بسپار به خدا تا خوابید فقط استراحت کن که بتونی از دختری محافظت کنی بهش برسی کمکم همه چی روال خودشو پیدا میکنه اصلا به کارای خونه زیاد کار نداشته باش عزیزم به فکر خودتو نی نی سلامتیتون باش فقط 8 هفته که بگذره همه چی تنظیم میشه روهات قشنگ یادت باشه این روزها دیگه تکرار نمیشه خدارو شکر که نی نی هست که تا استرس داشته باشی بخوای ازش مراقبت کنی پس تنت سالمه که این وضیفه بهت سپرده شده پس خدارو شکر خونه ای هست که تا بخوای با همسرت میوه دلت تنها بشی تا نگران بشی بترسی پس خدارو شکر خداردو شکر مامانی هست که هواتو داشته تر خشکت کرده تا الان حالا هم دورا دور هواتو داره همسری هست که حمایتت کنه بهت محبت کنه پس خدارو شکر که خدای هست که این همه نعمت بهت داده پس بسپار بهش همه چی رو شاد باش بدون هیچ تردید ترس نگرانی ناراحتی از عسل خاله مراقبت کن که اون بالا سری هواسش به همه چی هست یه دنیا خیر برکت بدرقه راهت مامان فاطمه زهرا جونم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام خواهر نازنینم پس خدا رو شکر من تنها نیستم که این حس رو دارم و ... حرفای قشنگت خیلی خیلی آرومم کرد مهربونم واقعا ازت ممنونم فقط ازت میخوام خیلی خیلی برام دعا کنی
اورانوس
25 آذر 94 6:44
امیدوارم با کلی انرژی مثبت این روزا رو سپری کنی ...
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنون عزیزمانشالله
کودک دانا
25 آذر 94 11:59
سلام. وقتتون بخیر. این وبلاگ رو تقدیم میکنم به همه پدر و مادرهایی که آرزو دارن فرزندان پاکی رو تربیت کنند. گلچینی ازکارتون و انیمیشن و سرود های اموزنده و مذهبی برای کودکان آدرس وبلاگ: http://kodakdana.blog.ir/ آدرس کانال: https://telegram.me/koodakdana میتونید از این کارتون و سرود ها در وبلاگتون هم استفاده کنید. مشتاقانه منتظر انتقادات و پیشنهادات شما هستیم
مامان سونیا
25 آذر 94 15:29
الهی فدات شم خانومی این که ناراحتی نداره شاید این درد زایمانه که داری این جوری حسش میکنی خدا بزرگه اون نعمتی که بهت داده حواسشم هست مواظب عسلی باش وااز این روزات بیشتر استفاده کن چون چشم بر هم بزنی دیگه بزرگ شدن وای کاش های ما میمونه دوستون دارم ومراقب خودتون باشین محبوب بانو من چند تا کامنت گذاشتم تو پست های قبلی چرا باز نمیشه
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره خب درد زایمان هم که هنوز دارم واقعا خودش ( خدا )باید هوای هممون رو داشته باشه چشم عزیزم ببخشید هنوز وقت نشده تایید شون کنم...فک کنم نزدیک 30 تا نظر تایید نشده دارم
مامان هانیه
25 آذر 94 17:13
سلام عزیزدلم نمی دونی این پستت رو که خوندم چقدر یاد اون روزهای خودم افتادم کاملا می تونم درکت کنم که چه حسی داری ولی اصلا نترس عزیزم از پسش برمیای،چشم رو هم بزاری نی نیت بزرگ میشه
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام مهربونم خیلی خوشحالم که تنها نیستم و بقیه هم مثل من بودن انشالله که از پسش بر میام خیلی ممنون عزیزمالتماس دعــــــــــــــــــــــا
مامان فرهام
25 آذر 94 19:36
قربون دلت عزیزمفدات شم عزیزم نبینم ناراحتیتومنم دقیقا مثل تو بودم حتی بعضی روزا میترسیدم تو خونه واسه همین 10 روز اول مامانم اومد خونمون بعد من رفتم خونشونتا 6 ماهگیه فرهام تقریبا هرروز اونجا بودم البته تا وقتی شوهری میومد خونه!!دیگه مامانم اینا زندگی نداشتن از بس فرهام گریه میکرد و شیطونی!!!عزیزم اصلا غصه نخوریا از پسش برمیای مطمئنمبه مرور زمان عادت میکنیفدای تو و پرنسس نازت
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آخ کاش زودتری یه کم حالم بهتر بشه و فاطمه زهرا سادات هم یه کم بزرگ تر بشه تا خودم بتونم برم خونه ی مامانم خیلی خیلی ممنونم دوست نازنينمازت میخوام که خیلی برام دعا کنی نازنینن فرهام عزیز رو از طرف من بچلون
مامان نسرین
25 آذر 94 23:26
سلام عزیزم اصلا نگران نباش تا ده روز دیگه که بخیه هات خوب بشن احساس بهتری پیدا میکنی چون راحت نمیتونی کارهاتو انجام بدی این احساسو داری وگرنه اون فرشته کوچولو که کار سختی نداره زایمان منم به سزارین ختم شد درکت میکنم دردش روی اعصاب آدم تاثیر میذاره تا چشم بهم بذاری میگذره بعد که به این روزا فکر کنی خندت میگیره.خدا همیشه همراهتونه و خودش مواظبه همه نی نی هاست
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام خانومی آره واقعا دردی هم که دارم خیلی اذیتم میکنه انشالله که خدای مهربون مثل همیشه مراقب هممون باشه خیلی خیلی ممنونم دوست مهربونم التماس دعــــــــــــــــــــــا
marzi
26 آذر 94 0:05
سلام دوست عزیز. قدم نو رسیده ات مبارک باشه. عروسش کنی ان شاالله. از آشناییت خوشحالم. ممنون که به وبم اومدی. مثل اینکه لری. میتونم بپرسم اهل کجایی؟ صبور باش و قوی. مطمئنا تو از پس خودت و دخترت برمیای. به همسرت بگو در کارهای نی نی کمکت کنه. موفق باشی
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام دوست عزیزم خیلی ممنون عزیزم انشالله قسمته خودتون ما هم از آشنایی با شما خیلی خیلی خوشحال شدیم عزیزم و ممنونیم که پیشمون اومدی حقیقتا ما نه لریم فقط ایتریم لری گپ بزنیم انشالله که بتونیم توی راه زندگی همیشه موفق باشیم التماس دعا عزیزم
مامانی مینا
26 آذر 94 2:28
آخی،این پستت منو یاد خودم انداخت که حتی میترسیدم ماهانمو بغل کنم،اولین شبی که ما تنها شدیم تا صبح نخوابیدیم، همش میترسیدم که نکنه پسرم نفس نکشه، یا صورتش روی بالش بیفته متوجه نشم،اما خیلی زود اون دوره تموم شد دیگه،بعد دو سه روز که با همسرم تنها موندیم دیگه واسمون عادی شد و خیلی خیلی هم شیرین بود.
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره واقعا خیلی هم ترس داره من هم تا صبح همش توی کابوس بودم انشالله که ما هم بتونیم به سلامتی از پسش بربیاییم ممنونم مهربونم
کوثر
26 آذر 94 17:08
سلام انشا الله که همیشه سالم و سلامت باشید .
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنونم گلمبه همچنین هزارتا بوووووووووس
مامان حلما
27 آذر 94 1:52
سلام گلم خوبی خواهری دختر گلت خوبه از طرف من ببوس روی ماهش رو عزیزم حلما جونم از 4ماه 10روزگی واقعا خوب شد تا اون موقع شبا بیقرار دل دردی بود اکثر اوقات هم که روسینم میخوابید که خیلی سخت بود البته بهتر از بیخوابی بود لم ولی 1دوماه اول سخته این بیخوابی ها من خودمو با لبتان فیلم دیدن این چیزا سر گرم میکردم سعی میکردم حالا کخ خوشگل خانم میخواد بیدار بمونه بهش فشار نیارم نه خودمو اذیت کنم نه بچه رو هرچند که وقتی به 5یا6صبح میرسید دیگه خیلی سخت بود گاهی تا 8صبح هم میرسید ولی بعدش میخوابیدم با هم تا 5یا6ساعتی فقط برا شیر پا میشد ولی از 4ماه دیگه چون بزرگ شده بود میدیدم راحت خودش شیر میخوره نیازی به کمک من نداره همهچی بهتر شد در کل کمکم هم عادت میکنی هم همه چی راحت تر میشه الان هم هر 1.5تا2ساعت میخوابه یکم نق میزنه سریع بهش شیر میدم بیدار نمیشه همون تو خواب شیر میخوره البته الان که غذا بهش میدم تو روز کمتر شیر میخوره ولی شب بلا خانم جبران میکنه میچسبد ول نمیکنه در کل تو خواب الان که بازی گوش شده بهتر شیر میخوره الانم بین12تا1و2میخوابه صبحم بین10تا1 از خواب پا میشه البته حلما ذخوابشم سبکه با کوچکترین صدا بیدار میشه
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو وااااااااااااای پس هنوز راه سختی در پیش دارم خدایا خودت کمکم کن خیلی ممنونم دوست مهربونم بابت راهنمایی های خوبتبی نهایت ممنونم التماس دعا
marzi
27 آذر 94 12:59
پس نظر من کووو؟
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
شرمنده عزیزم تا اومدم ثبتش کنم دخمل گلی گریه کرد و شیر خواستالان ثبتش میکنم،مهربونم
ژینا
27 آذر 94 18:24
محبوب بانو جان سلام امید وارم حال شما فاطمه زهرا جونم خوب باشه، محبوب بانو جان عکس اجیمو در مسابقه شرکت دادم خوشحال میشم بهمون ری بدین برای اینکه بهمون ری بدین عدد 1رابه 1000891010ارسال کنید خیلی خیلی ممنون میشم دوسستون دارم فراون
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو سلام عزیزم خیلی ممنون گلم ما خوبیم الحمدالله چشم عزیزم همین الان فرستادم انشاالله که برنده بشین
مامانی گیتا جون
29 آذر 94 8:37
عزیزم تموم این احساسی که داری طبیعیه معلومه وقتی می خوای برای اولین بار یه موجود به این کوچیکی رو تر و خشک کنی یه همچین شرایطی داشته باشی ما هم این دوران رو گذروندیم بعد یه دو سه روزی همه چیز عادی و طبیعی می شه نگران نباش خدا پشت و پناه جفتتون
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو آره واقعا خیلی سخته البته خدا رو شکر الان به لطف خدای مهربون یه کم راه افتادم ولی هنوز خیلی سخته برام انشاالله که زودتری فاطمه زهرا سادات هم جوون بگیره تا من بتونم بهتر کارهاش رو بکنم التماس دعا عزیزم
مامان زهره
29 آذر 94 10:37
اصلا نترس کم کم راه میفتی انوقت خودت خنده ات میگیره هیچ اتفاقی به لطف خدا نمی افته ترست طبیعیه میدونم که از پسش بر میای خانمی
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو وااااای انشاالله انشالله الهی آمین برام خیلی دعا کن دوست خوبم خیلی خیلی ممنونم ازت مهربونم
مامانی گیتا جون
30 آذر 94 8:49
یـــه پایـــیزه از رفـــاقـــتمون گذشــــت یــــلدات مبــــارک رفــــیق !
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو یلدای تو هم مبارک عزیزمخیلی ممنونم مهربون
عمه ومامانی
30 آذر 94 22:40
سلام محبوب بانو جان،امیدوارم زودتر حالت خوب شه وبتونی به ناز گلت برسی این روزا تموم میشه به فکرخودت باش من بعد یک ماه افسردگی بعداززایمان گرفتم مدام کریه میکردم تازه بچه دومم بود تجربه مادرشدن رو داشتم بازم خیلی سخت یود برام درکت میکنم وتنها کاری که ازدستم بر میاد اینه که بگم خداکنه زودتر از این ترس راحت شی وبه زندگیت ادامه بدی فقط خواهر کلم سختش نگیر به امید بهبودی
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو خیلی ممنون عزیزم انشاالله خدای مهربون به هممون کمک کنه الحمدلله حالم خیلی بهتره انشاالله که همه چیز به خیر و خوشی پیش بره التماس دعا
(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
1 دی 94 19:47
______________&&&____&&& ______________&&&____&&& ______________&&&____&&& ______________&&&____&&& ______________&&&____&&& &&&&&&&______&&&____&&& &&&&&&&______&&&____&&& _____&&&______&&&_____&&&&&&&&&________&&& _____&&&______&&&_____&&&&&&&&&________&&& &&&&&&&&&&&&&&&____________&&&_________&&& &&&&&&&&&&&&&&&____________&&&_________&&& _______________________________&&&________&&& ______________________________&&&&&&&&&&&&& ______________________________&&&&&&&&&&&& &&& &&&______&&&&&______&&&&&&& &&&______&&__&&_____&&&&&&& &&&&&&&&&&&&&_____ &&& __________&&&________&&& __________&&&________&&&&&&& ____&&____&&&_______&&&&&&& ____________&&& ______________&&& _______________&&&& آپ کردم خوشحال میشم بهمون سر بزنین.
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
چشم عزیزم حتما
★مادر بزرگ★
3 دی 94 0:35
____________&&&____&&& ______________&&&____&&& ______________&&&____&&& ______________&&&____&&& ______________&&&____&&& &&&&&&&______&&&____&&& &&&&&&&______&&&____&&& _____&&&______&&&_____&&&&&&&&&________&&& _____&&&______&&&_____&&&&&&&&&________&&& &&&&&&&&&&&&&&&____________&&&_________&&& &&&&&&&&&&&&&&&____________&&&_________&&& _______________________________&&&________&&& ______________________________&&&&&&&&&&&&& ______________________________&&&&&&&&&&&& &&& &&&______&&&&&______&&&&&&& &&&______&&__&&_____&&&&&&& &&&&&&&&&&&&&_____ &&& __________&&&________&&& __________&&&________&&&&&&& ____&&____&&&_______&&&&&&& ____________&&& ______________&&& _______________&&&& آپ کردم خوشحال میشم بهمون سر بزنین.
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو چشم
♧♡♧خواهری♧♡♧
3 دی 94 0:40
بیا نظر بده دلم رو ببر برو برات دوتا پست آخر رو آزاد کردم فاطمه 18 روزه رو ببوس عاشقتونم
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو فدای تو
♧♡♧خواهری♧♡♧
3 دی 94 0:44
بلور عکس می خواد جوابشو خودت باید بدی
🌸محجوب بانو 💖 آقا ســید🌸
پاسخ
محجوب بانو فدای بلورم بشم من بهش بگو یه کم به خاله مهلت بده تا حالش خوبه خوب بشه بعدش با کلی عکس خوشکل از آجی جونش میاد بهش بگو برا خاله جونش و آجیش خیلی دعا کنه