خوشحالی دوستام از خاله شدنشون
سلام سلام صدتا سلام خدمت شما دوستای گلم
و سلامی به خوشبویی گل محمدی خدمت شما نی نی عزیزم (الهی مامان فدات بشه)
مامانی ،عزیز دلم ،هنوز به اون صورت کسی از وجودت توی قلب مامانی خبر نداره
از توی دوستام اول به خاله لیلات گفتم بعدش هم با هم کلی ذوق کردیم
ولی نمیدونم چرا همه به وجودت شک کرده بودن من هنوز چیزی نگفته بودم ولی همه میپرسیدن نی نی داری؟؟
من هم دیگه چن مدت بعد از گفتن به لیلا به چن نفر دیگه هم که میپرسیدن گفتم آره یه کوچولویه بهشتی تو راهه
حالا هم دقیقا نمیدونم چن نفر از وجود گل من خبر دارن؟؟
ولی خاله الهه ات چون کلاس نمیاد نمیدونه
خلاصه دیروز عصر هم با خاله لیلات توی حرم قرار داشتیم که موضوع شما رو به خاله الهه ات بگیم
((بابای گلت هم با وجود خستگی زیاد من و شما رو برد و تا آخرش هم موند....مامان فدات بشه ،بابایی بی اندازه دوستت داره و از داشتنت خوشحاله دلم میخواد مثل من عاشقش باشی و بهش احترام بذاری و .....))
خب جونم برات بگه که همگی نشسته بودیم که لیلا بحث رو شروع کرد و بعد از کلی اذیت کردن الهه آخر سر به الهه گفت
جیگر مامان،باورت نمیشه ! بعد از گفتن موضوع ،چشمای خاله الهه ات
بین من و خاله لیلات به حالت دورانی در گردش بود
آخر سر هم هر دوتا مون رو یه کتک حسابی زد(البته به شوخی)
خلاصه بعدش هم انقدر اذیت کردیم و ذوق شما کردیم که خادم ها چاره نداشتن اون پر خوشکلشون رو فرو کنند تو حلقمون
قربونت برم توی حرم هم کار مامانی این شده بود:
که مثلا از دستشون ناراحت میشدم و با نگاه کردن به شما و تکون دادن سرم می گفتم :
مامان پاشو خاله لیلات رو بزن.....
یا مثلا :مامان پاشو موهای خاله الهه ات را بکش.....
و بعدش سه تایی از خنده ریسه میرفتیم
راستی قربونت برم قرار بود 2 تا از خاله های دیگه ات هم بیان(خاله فاطمه)و(خاله سپیده)
که خاله فاطمه کار داشت و نمیتونست بیاد و به خاطره همین خاله لیلا شب قبلش بهش گفته بود و کلی خوشحال شده بود
سپیده هم که خودم قبلا بهش گفتم و ذوقت کردیم و تا وقتی من حرم بودم هم نیومد(آخه من زودتر اومدم بیرون)
مامان جون الهی دورت بگردم شما تا دلت بخواد خاله ایمانی داری
چون مامانی تا میتونسته دوستای خوب جمع کرده
از خـــــــــــــــــــــــدا میخواهم سلامتی ات را