فاطمه زهرای ما 48 روزه شد
دیرزو(جمعه)بالاخره طلسم شکست و ما بعد از کلی تدارک دیدن و خوشتل موشتل کردن،و پیدا کردن پایه ی دوربینمون وتمیز کردن اتاق دخملی و...تونستیم کلی عکس 3 نفره بندازیم که واقعا خیلی خیلی خوشکل شدن
فاطمه زهرا هم خیلی خوب همکاری میکرد...یعنی یا آروم بود یا کریه میکرد یا خواب بود خخخخخخخخخخخخخخ
الحمدلله الرب العالمین سرما خوردگی دخترم خوبه خوب شده(تجویز دکتر رو انجام ندادم با داروهای گیاهی مثل 4تخمه و به دونه سرماخوردگی نازگلم رو کنترل کردم)
دخترم این روزها خیلی با قبلنش فرق کرده،احساس میکنیم ما رو میشناسه
صداهای آآآآآآآ و نههههه و خیلی خیلی کم آغغغ از خودش در میاره
دیگه مثل قبلا نیست که کوتاه بیاد و آروم بگیره،یا با پستونک بشه
گولــش زد،به محض اینکه گرسنــه بشه....واویـــــــــــــــــــلا
خونه رو میذاره روی سرش،یه آبرو بری شده کــه نگــو
خیلی لبخند های بانمکی میزنه و دلمون رو میبره
انقدر قشنگ و آروم تو بغل باباش میخوابه
وقتی هم با ماشین میریم بیرون توی
سبد حملش،کلا خوابه
خیــــــلی هم نازه
خلاصه بگم که
خیـــــــــــلی خیـــــــــلی باهاش دلخـــــوشیم
پــی نوشت این عکـــس
هییییییییییییییییییییی خــــــــدا
کرایه خونه ی عقب افتاده ی این ماه رو چیکار کنم؟؟؟
هییییییییییییییییی روزگـــار بی مروت(خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ)