10 ماهــــ♡ـــــه شدی عروسکــ♡ــم
سلام
سلام میکنم به تکـــــــــــــــ تکـــــــــــــــه شما خواهرای خوب و عزیزم
و این ماه عزیز رو بهتون تسلیت میگم انشالله که همگی حاجت روا بشیم
خواهر جونیای مهربونم التماس دعــــــــــــا دارم مثل همیشـــــــــه
از احوالات ما اگه بخوایید باید عرض کنم خوبیم و خدا رو شکر و صاحب خونه محترم آب پاکی رو روی دستمون ریخته و بعد از دهه باید از اینجا بریم
خونه جدیدمون جزء محله های بالا بالا شهـــــــــــــره
البته من خوشحال نیستم چون اینجوری از حوزه و مامانم خیلی دور میشم و صبح به صبح باید نیم ساعت توی راه باشم تازه اگه ترافیک نباشه
مستاجر اون خونه مهلتش خیلی وقته تمومه و گفته بعد از دهه تخلیه میکنه ولی من نمیدونم چـــــــــــرا دلم روشن نیست
همش به آقاسید میگم توبرو حکم تخلیه رو بگیر که اگه طرف بلند نشد دستمون توپوست گردو نمونه و....
آخه مـــــــا هم به حساب حرف اونا گفتیم بعد از دهه تخلیه میکنیم
واینکه اصلا آمادگی اسباب کشی نداریم اصلا
انگار نه انگار کمتر از 20روزه دیگه باید از اینجا بریم و چه زود 1ســــــال گذشت
از همه چی که بگذریم باید خدمتتون عرض بنمایم که
فاطمـــــه زهــــــرا ســــادات خوشکل ونازنین ما 10ماهــــه شد
و این یعنی قدم گذاشتن توی اولین ماه دورقمی
و پایان ســــــــــن 1رقمـــــــــــــی
انشالله سنت 3 رقمـــــی بشه نـــــاز گلــــم
خوب خیلی وقته از دلبریای عسلک براتون نگفتم
اول اینکه حدود 2هفتس تنها تنها می ایسته و از چن ثانیه شروع شد و حالا به دقیقه رسیده
وقتی خودش به تنهای از زمین بلند میشه و می ایسته ما براش این شعر و میخونیم و دست میزنیم اونم با ریتم دست ما سرش رو به چپ و راست تکون میده
تنها تنها تنها آی گل نعنا نعنا
دوم اینکه یه هفته ای میشه که با کمک میز عسلی و مبل قدم بر میداره و اینو هم مثل تنها ایستادن مامان خوشکلم یادش داده انشالله همیشه زنده باشه
سوم اینکه مدافع حرم مادر است شدیدا و در نظرش آقاسید داعشی میباشد
هروقت هم من میرم پیش شوهرجان میاد و با چنگ و دندون مثلا منو از اسارت نجات میده و لپامو می کشه سمت خودش فک میکنه منم مثل عروسکاشم که لپاشونو میگیره و بلندشون میکنه
بغلم میشه و میریم سربه سره باباش میذاریم و اذیتش میدیم و با هم ذوق میکنیم و وقتی بابا عصبانی شد میزنیم به چاک
دیگه اینکه وقتی عصبانی میشه دستاشو میچسبونه به پهلوهاشو فشار میده و سرش و میبره جلو و با عصبانیت و داد به طرف مقابل میگه هااااتاااثااااتااااا همرا با ماشین شدن و داد و فریاد
حدود 2 ماهه وقتی آب میخوره شیطونی هم میکنه زیــــــــــــــــاد
از جمله اینکه آب رو داخل دهنش نگه میداره و یه دفعه میریزه بیرون و چون توی بغلمون هست آب میریزه روی ما یه لحظه روح از کالبدمون جدا میشه و برمیگرده
1 ماه هم هست که آب رو از دهنش به فاصله ی نیم متــــــــــــــر پرتاب میکنه بیرون (آب را داخل دهان نگاه میدارد...لبها را روی هم میفشارد...و با سرعت بسیار زیاد از یک سوراخ کوچک بین لبها آب را به بیرون روان میسازد)اینم مراحلش که در کمتر از 10 ثانیه به پایان میرسد و بعد ما را منفجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر میســــــــــــــــــــــــازد
از حدود2ماهه پیش دوس داشت خودش غذا بخوره ولی تسلط کامل نداشت
اما الان بهتر شده و تا حد زیادی میتونه غذا رو به دهنش برسونه البته اگه توی راه نریزه
ولی خودم هم در کنارش آروم آروم غذا رو میذارم دهنش
ماکارونی و بعضی از میوه ها رو خیلی خوب میتونه تنهایی بخوره
از خوراکی های مورد علاقش:انار شیرین خیلی زیاد دوس داره
پستــــــــــــــــه که عاشقشه مخصوصا پسته تازه
خیار سبز(عیــــــــــن خودم)
ماکارونی(مثل آقاسید)
انگور مخصوصا از نوع عسکریش (مثل داداش علیرضام)
لیمو ترش(مثل مامانم)
سوپ و آبگوشت(مثل داداش محمدم)
سرسری حدود 2 ماهه بلده
بای بای و دست زدن و رقصیدن هم حدود 1 ماهه بلد شده که دقیق انجام بده
خدانکنه یه صدای آهنگی از یه جایی به گوش برسه
حاج خانوم سریع سر و بدنش و متوسل میکنه به حرکات موزون
به طوری که کل بدنش به یکباره به سمت راست و بعدش به سمت چپ افتاده میشه
از شروع محرم هم یه شب رفتیم هیئت با مامانم و دخمل جان که سادات کوچولو با حسین حسین گفتن هوای مطربی زد به سرشون و با اخطار بنده آرام گرفتند
قراره شیرخوارگان هم بریم فک کنم فردا هست
حوزه خوبه سعی میکنم نحو رو بخونم و با کلاس پیش برم تا انشالله با نمره عالی قبول بشم،باید واسه همه ی درسا اینطوری باشم(خـــــــــــــــــدایا کنــــــــــارم باش)
هنوز با موضوع چشمام کنار نیومدم و با یادآوریش به هم میریزم و نمیتونم مسئله رو هضم کنم چون یهویی فهمیدم
خب اینم از احوالات این مدت ما
واینکه باید استرس رو از خودم دور کنم چون روی فاطمه زهرا اثر مستقیم داره
خیلی دوستتون دارم عزیزای من و می بوسمتون