♡♡عروسک نازنینممممممممممممممممم♡♡
سلام عزیزای دلمممممممم
امیدوارم که خوووب و خوووووووووووووووووووووووووووووووش و سلامت باشین و سال خوبی رو داشته باشین
انشالله امسال واسه ما هم پررزق و روزی باشه پر از خوبی و خیر و برکت و مستجاب شدن دعاهامون
راستش خیلی وقتهههههههه میخواستم آپ کنم ولی متاسفانه نمیشد چون عکسا آپلود نمیشد
منم دلم میخواست با عکسای جدید فاطمه زهرا بیام که قسمت نشد به مدیر نی نی وبلاگ هم گزارش دادم که گفتن تاحالا کسی گزارشی از این مشکل نداده( خدا عمرشون بده خیلی پیگیر هستن ) و منم دیگه نمیدونم مشکل از کجاس شاید مشکل از نت ما باشه، ولی هر چییییی هست دعا کنین درست بشه و عکسای عسلک رو بزارم براتون تا بخورینشششششششششش
بگم براتون از این روزای عروسکمممممممممممممممم
راستی کلی خاطره واستون تو یادداشت های گوشیم نوشته بودم از شیرین کاریها و خرابکارهای عروسک که متاسفانه گوشیم داغون و شد و همشششششش پرید
حالا هرررررر چیییییی تو ذهنم بوووود مینویسم واستون
اول اینکه فاطمه زهرا کلییی مروارید داره
یعنی 4 تا بالا جلو
3 تا پایین جلو
2تا بالا دندونای عقب
فک کنم 2 تا هم پایین دندونای عقب
دهنش رو درست باز نمیکنه تا ببینم چن تا داره ولی بین 9 تا 11 تا دندون داره خوشکل خانوم، مدل دندوناشو هم مثل داداش بزرگم هست... بزززززرگگگگگگگگگ، فقط پایین های جلو ریزن
خلاصه که خیلیییییییی راحت تر میتونه غذا رو بخوره
والبته راحت ترررررررررر میتونه بنده رو گاززززززززز گاااازییی بنماید
دیگه اینکه خیلی زبونش بازتر شده خیلی از کلمه ها رو میتونه بگه
اکثر حرفای مارو تکرار میکنه
اولین اسمی هم که یاد گرفته اسم دایی کوچیکشه ( علیرضا )
همش تو خونه راه میره و میگه علی یی یی یی یی یی. .... عللللییییییییی
از دیروز تا حالا یاد گرفته و بیش از صد بااااار گفته
همش هم میره درهای اتاق ها رو میزنه و میگه علللللللییییییی بیا ااااااااااااا
وقتی اینکارا رو میکنه فقدددد میخوام بخورمششششششششششششششششش
به دایی بزرگشش میگه دایییییییی
ولی به دایی کوچیکه میگه داداشییییییییی ،،،دادااااااااش،،،،، حالا هم که علللللللییییییی
بعضی جمله های دو کلمه ای رو میگه
به موبایل و تلفن خونه میگه :کوووووشیییی....خوووووشیییی.....گوووووشیییی
و تا زنگ میخورن میاد و میگه: گوووووووووووشییییییییییییییییییی
عاشق گربه های حیاطه و همش میگه پیییییییییییییییییشششششششیییییییییییییییییییی بیییییاااااا
قبلا به بیااااا میگفت بیلاااااااا
از دیروز تا حالا چن باری بهم گفته مامان یعنی تو 1 سال و 4 ماه و 3 روزگیش، خودمووو کشتم از خوشحالی....خیلی دلم میخواست بهم بگه مامان ولی همش بهم میگفت باباآآآآآآآآ یعنی من بابا بودم باباش هم بابا بود خخخخخخخ
وقتایی هم که باهاش کار میکردم که بهم بگه مامان و نمیتونست یه دفه بهم میگفت مامبااااااا یعنی میپوکیدمآآآآ خخخخخخخخ بچه مغزش هنگ میکرد مامبباااااااا خخخخخخخخخ
چن روز پیش آقاسید واسمون غذای بیرون بر گرفت و خودش جایی غذا خورده بود
قبل از اومدن شوهر جان فاطمه زهرا بشدت گرسنه بود همش میومد سراغم میخواست لباسم رو بالا بزنه و میگفت :مییییییییی
منم همش بهش وعده اومدن بابا رو میدادم و آوردن به به البته بعدش زورش چربید و یه کم میییییییی خوردا ولی خیلی کم بهش دارم چون اگه میخورد دیگه اصلا غذا نمیخورد
خلاصه وقتی باباش اومد و غذا آورد تا من رفتم سفره رو بیارم رفته بود سراغ پلاستیک غذا و قاشق و چنگالش رو از کاغذش بیرون آورده بود و آماده بود واسه شروع
منم واسش غذا ریختم تو بشقاب و سفره رو انداختم با اینکه کلییییییییییییی گرسنم بود و از صبحش فقد یه بشقاب آش آبغوره خورده بودم ولی اول به دخملی غذا دادام تا شب بتونه راحت بخوابه
خلاصه که بشنوید ادامه ماجرا رو
من به آقاسید تعارف کردم اون بنده خدا هم یه تیکه نون برداشت و اومد کمی از آبگوشت بخوره که فاطمه زهرا با یه قیافه حق به جانب و پر غروری بهش گفت:
تو خودت خوووووووووووووووووووووووووووووووددددییییییییی
منو میگین از خنده سفره رو گاااازززززز میزدم
آقاسید بنده خدا که دیگه پاچیده شددددد از خنده و نون رو گذاشت سره جاش
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای نمیتونید تصور کنید با چه حالتی گفت تو خودت خوردی خخخخخخخخخ
نکته اخلاقی:به غذای دیگران دست درازی نکنید خخخخخخخخخ
خلاصه که خیلی باحاله
چن روز پیش رفته بودیم واسه آقاسید لباس بخریم ما خرید لباس رو میذاریم یا قبل از عید مثلا برج 10 یا 9 یا بعد از تموم شد تعطیلات عید
چون از برج 11 تا تعطیلات عید قیمت تو شهر مسافرخیز ما تا دلتون بخواد میره بااااااالاااااااا
ما هم میگیم چه کاریه الکی پول بدیم چیکار
خلاصه که رفتیم تو مغازه و قبلا هم ازش خرید کرده بودیم و شناختمون و گفت دفعه قبل دخترتون کوچولو تر بوده
فاطمه زهرا هم هی از این ور مغازه میرفت اون ور مغازه
همش هم میرفت تو اتاق پرو خودش رو دید میزد
یه لحظه از اتاق پرو در اومد و ما دیدیم یه کراوات انداخته گردنش یعنی
ترکیدیم از خنده ها ...بگو دختر اینو از کجا پیدا کردی از کجا میفهمی باید بندازی گردنت
هیچی دیگه کراوات رو که انداخت گردنش ثانیه به ثانیه میرفت جلو آینه و خوشکلیش رو چک میکرد خخخخخخخ
بعدش هم بنده خدا فروشنده رفت از پشت دخلش یه چیزی بیاره فاطمه زهرا رفت پشت سرش و گفت تتتتهههههههههه
خخخخخخخ فک کنم بنده خدا فروشنده کپپپپ کرد
چون تا آخر کار یادش به کار دخملی میفتاد و بلند بلند میخندید
فاطمه زهرا وقتایی که تعجب میکنه یا میخواد دالی موشه بازی کنه یا از در اتاق میآیم بیرون و منتظر مونه و می بینتمون یه دفعه بلند میگه
تتتتتتتتتهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
خیلیییییییی باحالهههههه
دیگه اینکه مامانم واسش چادر نماز دوخته و و وقتایی که دوس داره سرش میکنم و نماز میخونه یا رژه میره باهاش
عاشقهههههههه اینه که با ظرفای آشپزخونه بازی کنه
عاشقهههههههه حمامه خدا رو شکرررررررر
یه چن روزی واسش دوتا جوجه رنگی خریدیم که خیلی دوسشون داشت و بهشون میگفت ججججججییی ججیییییییی
روزی چن بااااار میاد و دست میکشه رو سر و صورتم و میگه:
نااااااززیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
نااااناااازییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خوشکلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
عزیزییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یا مثلا میگه قربونت خوشکل و و بوسم میکنه الهیبییییی
فداش بشم عروسک نازنینممممممممممممممممم