*من هم مادر شدم*
من یه مادرررررررررررررررررم
یه مادررررررررررررررررررررررررررر
یه مادرم با تمام مادرانگیهام
یه مادرم با تمام ناز و اداهای دخترونم که خیلیا میگن باید ترکش کنم
من یه مادرم که دلم میخواد زودتر دخترم بزرگ بشه و باهاش عینه یه دوست باشم و دخترونگی کنم با دخترم
نه مدیرونگی
باهاش دوستی کنم نه اینکه مبصرش باشم
حواسم بهش باشه درقالب یه رفیق یه همراه یه همراز نه یه به پااااا
خدایا خودت میدونی چی میگم و چی میخوام
اینجا نمیتونم همه چیو بنویسم
به هیچ کس نمیتونم همه چیو بگم
فقط خدا جووونم کمکم کن
کمکم کن تا بتونم مادر خوبی واسه بچم باشم
مادر خوب بودن فقط به بازی و شادی و خنده نیست
مادر خوب بودن به تربیت صحیحه به نحوه برخورد با مشکلات زندگیه
به مدبر بودن و مدیر بودن مادر برمیگرده
خداااایا خودت روحیاتم رو میدونی
کمکم کن بتونم از پس بچه هام (خو در آینده که میشه بچه هام)و زندگیم بربیام
حدایا حواست بهم نیستااااااااااااااااااااا
خدیا کمکم کن
باید روی خودم کاااااااااااااااار کنم
از همه نظر
از نظر اعتقادی و ایمان بگیییییییییییییییییییییییییر
تا اخلاق و برخورد و کلام و ....
جدیدا خیلی پرخاشگر شدم یعنی الان یه هاپو کوچولو در حاله تایپه
حواستون به رفتار و گفتارتون باشه ها
دیگه اینکه همه ی این نوشته ها یهو اومد تو ذهنم و دلم خواست تایپشون کنم
میدونم شاید خیلیلاتون نفهمید چی شد و چی گذشت
ولی اینا دغدغه های روزانم بود البته بخشیـــش
ووووووووووای درسمم هست که به طرز وحشتناکی دهنمو سرویس کرده
من تا قبل از اینکه بیام حوزه یه پا شاعر و نویسنده بودم
،همش دفتر شعرام دستم بود
و واسه متن ادبی نوشتن هم عالیییییییییییی بودم عالیــــــــــــــــــــــــــــــــــاااااااااااااااااااا
ولی تو این چن سال اونقدر درسای سنگین حوزه و فشار زندگی
داغونم کرده که دیگه شعر گفتن شده برام یه خاطره
مطِِئنا اگه شرایطش واسم فراهم بود
باید الان اینجا کتاب شعرام رو بهتون معرفی میکردم
و یا کتاب متن های عاشقانم رو
یا کتابچه دکلمه هام رو
یالااقل کتابک پیامک های عاشقانم رو
خــو حالا بالاخره یه چیزی بود که بهتون معرفی کنم دیگه وااالا
دیگه اینکه دلم میخواد فاطمه زهرا زودتری بزرگ بشه نه اون بزرگی که فک میکنید مثلا بیشتر بفهمه و درک کنه و.....
ولی عاشق الانش هم هستماااااااااااااااااااا
بزرگ بشه و باهم بریم کلاس شنـــا
کلاس زبان
نقاشی
سفالگری
یا هر کلاسی که اون دوس داره باهم بریم
حالا اون تو کلاس بچه ها و من توکلاس بزرگا
مهم به با هم بودنشه اینکه توخونه دوتایی با هم یه چیزی رو تمرین میکنیم
چقدر خوب میشه
بهش آشپزی یاد بدم
موهاشو شونه کنم و ببافم
باهم بریم کلاس قرآن
بریم بازار گردی
بشه مونسم
بشه همدمم
بشه همه زندگبم
(همین الانم هستا)
بشه همرازم
بشه مثـل خواهر نداشتم واسم
خدایا برسون اون روزایی رو که میدونی سخت در انتظارشم
خدایا ببرمون جایی که میدونی واسمون بهتره
خدایا حوزه واسم شده یه بهت
خودت کمکم کن ای ارحم الراحمین
ای ظلیل شییییییییی نحــــــــــــــــو
که این خانه رو تو از اصل ویران کردی بی وجدان
خوب بگمممممممممم بگممممممم از گل دخترممممم
1_اون روز بعد از گذاشتن پستم رفتیم گلزار شهدا بعد از تولد فاطمه زهرا اصلا نرفته بودیم،خووووووووووش گذشت فقط خیلی سرد بود و دماغ دخملی قرمز شد که زود رفتیم داخل ماشین و رفتیم پاساژو هایپر که فاطمه زهرا رو گذاشتیم توی سبد حمل وسایل ولی نه جایی که بچه ها رو میذارن این دفعه شنلش رو پهن کردیم کف چرخ دستی و فاطمه زهرا رو نشوندیم که دخملی بسی کیف کرددددد بی اندازه
و تمام خریدهای بنده رو چک و بررسی میکرد فک کنم میخواست تاریخ انقضاشون رو ببینه
دیگه اینکه خیلی خوب بود قبلا بهونه میگرفت فک کنم پاهاش درد میگرفت ولی ایندفعه خدا رو شکر آروم بود
2_دخملی ما در یک سال و دو ماه و پنج روزگی 6 تا دندون داره
4 تا بالا 2 تا پایین
اونم مدل دایی محمدش البته دندونای بالاییش
دخترم چشماشو و مژه هاشو و رنگ چشماش و دندوناش به داداشم رفته
فداشون بشممممممممممم منننننننننننننننن
چقدر دلم واسه داداشم تنگ شده کاااااااااااااش زودتری تعطیلات بشه و بیاد پیشمون
عزیزم خیلی فاطمه زهرا رو دوس داره این دفعه که رفته بود کربلا واسه پیاده روی اربعین واسه دخملی یه بلوز شلوار آبی آورده بود
انشالله همیشه موفق و عاقبت بخیر باشه
از فاطمه زهرا بگم که مستحضرید یه پاااااااااااااا دبلــــــــــــــــــر شدن خانوم
باورتون نمیشه کاملا کاملا همه چیو میفهمه (ماشالله)همه چیاااااااااااا
3_دیروز خونه مامانم بودیم این حاج خانوم همش میومد سمت بخاری و با خالت تهدید میگفت،بوووووووووووووووووب بووووووووووووووب
که یعنی برم خودمو بوووووووووب (بسوزونم)کنممممممممممم
و من ساده لوح با جیغ و داد و قربون صدقه ازش میخواستم برگرده و فاطمه زهرا به یه خنده شیطانی برمیگشت و دوباره چن دقیقه بعد این سناریو دردناک و ترسناک تکرار میشد
مامانم گفت ،محجوب عامو ای داره الکی ای جوری میکنه!!! میخواد تو رو بترسونه
منم گفتم مامان جان بچه 1 سال و 2ماهه از گول زدن و ...چی میفهمه؟؟؟ اشتباه میکنی مادر منننننننننن
مامانم گفت بخدا این میبینه تو جیغ و داد میکنی خوشش میاد میخواد عذابت بده
خلاصه مامانم گفت میخوای بهت ثابت کنم؟؟؟گفتم،یا علیییییییی
اینو تو پرانتز داشته باشید_____
(((((فاطمه زهرا در هر حال و حالتی که باشه همش آویزونه مامانمه و خیلی میخواتش و به محض اینکه از قراین و شواهد بفهمه مامانم عزم بلند شدن داره میدود و میچسبه به پای مامانم و میگه ،مننننننننننن مننننننننننننن بلببببببببببببببم درررررر دررررررررر(من من بریم در در)و مامانم با عشق بغلش میکنه و بوسش میکنه و میبرتش))))))
خلاصه مامانم گفت :بشین نگا کن چه بد رفتی سرکار
فاطمه زهرا هم بیخبر از همه جا برای بار هزارم اومد نیم متری بخاری و با حالت تهدید رو به من گفت بووووووووووووووووب و همش هم پوزخند میزد
مامانم هم بهم گفت هیچی نگوووووو
بعدش مامانم دستاشو سمت دخملی دراز کرد و گفت:مامان جون میخوای بری بوووووب کنی خودتو؟؟؟ بیا خودم میبرم بوبت میکنم قربونت برمممممم بیاااااااااا و کمی خیز برداشت به سمت دخملی
عـــــــــــــــــــــــاقآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
فاطمه زهرا رو میگین(اون که در هر حالتی جاااااااش تو بغل مامانم بود)
دوتا پا داشت 6 تای دیگم قرض کرد و د بدوووووووووو که رفتیییییییییی
باورتون نمیشه ترسید و فرار کرد و تا دقایقی پیداش نشد یعنی ترکیدیم از خنده هااااا
ولی باز باورم نشد و مامانم دوباره اینکارو تکرار کرد و دوباره فاطمه زهرا فرار کرد یه بار هم خومد گفتم بیا بریم بوبت کنم وقتی میومد و تهدیدی میکرد ...خلاصه اینکه ما ریسه رفتیم از خنده و فاطمه زهرا هم دیگه ترسوندن من از سرش افتاد
4_دیگه اینکه اکثر کلمه هایی که ما میگیم رو تکرار میکنه و حرکات ما رو تا جایی که بتونه انجام میده هر کسی هم مطابق میلش عمل نکنه واسش بابا میشه(وقتایی که کار خطا میکنه شوهر جان بهش اخم میکنه و ایشون هم اینوظبط کردن)
اگه زبون در بیارم بلافاصله زبونش آویزون میشه اگه بوس تو هوا بپرونم سریع بوس تو هوا میپرونه
5_همش هم تو کااااااار پیشیییی هست
میریم کنار پنجره حیاط و با جیغ و داد میگه پیشییییییی پشییییییی بیلــــا بیلــا
فقط صداگذاریش اشتباه شده
بهش میگیم پیشی چی میگه؟؟؟
میگه: بـــــــــــــــــع بــــــــــــــع
مامانم باهاش صدای حیوانات رو کار کرده و از اونجایی که فاطمه زهرا فقط پیشی میبینه فک کرده بع بع ماله پیشی
بهش میگم دخمل جاااااااان آخه به قیافه پیشی میخوره بگه بــــــــعععععع
پیشی میگه: میــــــــو میوووو
حالا بگو پیشی چی میگه؟؟؟
فاطمه زهرا:: بـــــــــــــــــــــــــع بـــــــــــــــــــــــــــــــــع
مامان فاطمه زهرا:
نه مامان جاااااااااان پیشی میگه میــــــــــــووووو
فاطمه زهرا: بـــــــــــــــــــــــــــــع بـــــــــــــــععع
مامان فاطمه زهرا:
حالا قراره مامانم ویندوزش رو عوض کنه بلکه صدا گذاریش درست بشه
6_خیلی بامزه حرف میزنه بعضی از جملات هم میگه
بیلـــا بیلـــیم =بیا بریم
مععععععععع مننننننننننننننن مممممممممم=من
می می مممم = می می من (به شیر میگه می می )
دایی=دایی
بقیش یادم نیست الان
7_بابا رو هم که خیلی وقته میگه و به محض شنیدن صدای کلید آقاسید از دم در بلند میشه و با جیغ و داد و هورا میگه:بابا بابا بابا بابا و میره سمتش و بغل باباش
8_چن مدته پیش رفته بودیم مهمونی و فاطمه زهرا قبل از خنک شدن غذاش دست کرد داخلش و سریع دستش رو کشید و گفت:داااااااااااااغ
انقد خندیدیم که نگوووووووووووووو
9_یاد گرفته دست تو مماغش میکه و لیلی لی در میارهالبته بعضی وقتااااا
یعنی وقتایی که بیکار باشه و سوراخ دماغش رو پیدا کنه
چن مدت پیش هم تو یه مهمونی سر سفره داشتم بهش شام میدادم دستش رو تا آرنج چپونده بود تو دماغش و مگه اینجووووووری میچرخوندهر چی من دستش رو در میاوردم دوباره میبرد و سوراغ دماغش رو پیدا میکرد و میچپوند توش و میجرخندفقط خدا رحم کرد همه درگیر غذا بودن و من وآقا سید یواشکی مردیم از خنده
انگار عمشو تو دماغش گم کرده بوووووووووودکه اینجوری میگشت
10_ از هر چی خوشش بیاد از چمادات بگیر تا حیوانات و انس و جن
فقط کافیه خوشش بیاد
اون وقته که با ذوق و جیغ میره سمتش و بغلش میکنه و میگه
نــــــــــانـــــــــــاززززززیــــــــــــــی
نـــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــــاااااااااااااز
11_عاشق بچه هاست
البته بچه های بالای 1 سال
زیر 1 سال رو اصلا آدم حساب نمیکنه
بچه که میبینه میگه :نـــی نـــــی ناناززززززززززززز
عاشق دایی علیرضاش هم هست و به محض دیدینش میره سمتش و نازش میکنه و میگه ناناسیییی و بغلش میشه و میگه هییی هیییی یعنی بریممممم
12_هر جا که وایساده باشیم که یه بچه کنارمون باشه سیخونک بچه بدبخت میکنه و بعدش براش میخنده و قصه میگه
چن مدت قبل تو یه پاساژ چنان شاله یه خانومه رو گرفت که خانومه با تندی برگشت سمت من
منم با تررررررررررس فراوان به دخملی اشاره کردم و عذرخواهی
13_همش میاد میفته روی صورتم و بوسم میکنه و باهام حرف میزنه و میگه مامان نانازییییییییقربونت بررررررررررررررم من عشق من
البته من هزار برابرش بهش عشق میدمااااااااااا
14_دیگه اینکه گریه الکییی و نااااااااااااااااااز میکنه تا دلتوووووون بخواد
مثلا الکی میفته رو زمین و میگه ااااااااااااااااههههههههههه هههههههععععععععع ایییییییییییهییییییییییییییی ایــــــــــــــــــــههههی
نمیدونم چی بگممممممممممم والاااااااااا
15_همش نماااااااااز میخونه
خونه مامانم همش یه دستمال بزرگ میکنه کلشو وایمیسه به سجده که فقط دستاشو و سرش رو زمینن
16_یه چیز مهم
واسش سیدی مخصوص بچه های دوزبانه(انگلیسی)تهیه کردیم و یه ماهی بود براش میگذاشتم ولی نه هر روز
یا کارتونیه یا آدم هستن لباس عروسکی تنشونه و شعر میخونن و بالا و پایین میپرن
و بعد از کمتر از 1 ماه
الان ما یک عدد رقاص در منزل داریم
که حتی با نواااای حسین حسین هم
قـــــــــــــــررررررررررررررش میده
و مثل مدل سیدیها حرکات چرخشی انجام میده مثل رقص لرها دیدین دسته جمعی میچرخن حالا فاطمه زهرا رو تصور کنید یه نفری میچرخه و دستاش رو تو هوا تکون میده با یه ریتم خاااااصمن دیگه حرفی ندارم
فقط اگه مجلس گرم کن خواستین خبرمون کنین
دیگه ما هم با یه حرکت انتحاری تصمیم به منهدم کردن سیدی ها کردیم
و از امروز سیدیهای صوت قرآن 2بار تکرار در منزل گذاشته شد
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
والا بخدا
من مخالف شادی نیستم
ولی حالا که دارم فکرش رو میکنم میبینم بابا این سیدی ماد گوس کلاب مخصوصا سیدی یکش کلا رقصه واسه بچه ها
بنظرم اینا سیاست دشمنه که از بچگی رو بچه هتمون کار کنن اونم به روش خودشون
ما هم رفتیم سیدی های مذهبی و کارتون های مذهبی که خدا رو شکر تو این سالها پیرفت هم داشتن واسه فاطمه زهرا تهیه کردیم
گفتم حالا که ماشالله دخملی انقدر باهوشه(آخه با اینکه سیدی های انگلیسی خیلی تند حرف میزدن و من خیلی نا منظم و کم واسش میگذاشتم باز هم فاطمه زهرا یه دو کلمشو تکرار کرد)
باید از هوشش در جای درست استفاده کنم و چه جایی بهتر از حفظ قرآن اگه خدا بهم توفیق بده
چون توی بچه های دوزبانه هم روشش این طوره که کاری به بچه نداری فقط روزی 3 یا 4 ساعت بچه باید بشنوه سیدی ها رو فقط همیییین و بچه از طریق شنیدن یاد میگیره
و حالا اگه خدا بخواد من میخوام این روش رو توی حفظ قرآن واسه دخملی پیاده کنمخواهریا واسم دعا کنید موفق بشم
17_نمیدونم چرا خونه خودمون خیلی خیلی کم غذا میخوره ولی خونه مامان واسه غذا خوردن خیلی اذیت نمیده
شاید چون میفهمه اینجا می می مامان هست
18_چن وز پیش واسه اولین بار به بابام
گفته: بـــــــــــــــــابـــــــــــــــا
و بابام سراز پا نمیشناخت و کلی قربون صدش میرفت و ذوقش میکرد
19_من و مامانم رو یکی میدونه
و الان مطمِِِِِـِِِیِنه که 2 تا مــــــامـــــــــان داره
فقط مونده چرا مامان جونش نمیتونه می می بده
و با کمال پرویی چن بار هم درخواست کردهکه مامانم بهش گفته نههه و مامانی می می داره
مامانم میگفت:فاطمه زهرا که با خودش گفته چطوری این مامانی بهم غذا میده لباسم رو عوض میکنه پوشکمم عوض میکنه گردش هم میبرتم بعضی روزا هم که بدون اون مامانم پیششم چن ساعتی
حالا شاید می می هم داشته باشه
سنگ مفت گنجیشک مفت
یه امتحانی بکنم شاید می می داشت
مامانم اینا رو میگفت و من زمین و زمان رو گاااااااز میزدم از خندددده
هیچی دیگه حالا فهمیده مامانه می می دار منمممممممممم
20_دوستت دارم عروسک مامان
انشالله همیشه سالم و سلامت باشی
انشالله همیشه خوش و خرم باشی و عاقبت بخیر
عروسکم عاشقتمممممممممممممممممممممممممممم